جدول جو
جدول جو

معنی زیارت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

زیارت کردن
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
تصویری از زیارت کردن
تصویر زیارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت کردن
تصویر بشارت کردن
مژده دادن خبرخوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراعت کردن
تصویر زراعت کردن
کاشتن و کشت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در راه خدا دادن انفاق کردن در راه خدا چیزی بذل کردن بفقیران که ثواب آن باموات رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
دندیدن دغا کاری دغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
تنبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیرات کردن
تصویر خیرات کردن
انفاق کردن چیزی در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیامت کردن
تصویر قیامت کردن
کنایه از شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاست کردن
تصویر سیاست کردن
عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیانت کردن
تصویر صیانت کردن
حفظ کردن محفوظ داشتن مصون داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت کردن
تصویر ضیافت کردن
مهمانی کردن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
هنگامه کردن شور و غوغا و هنگامه بر پا کردن: قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفارت کردن
تصویر کفارت کردن
کفاره دادن: (دی سجده همی کردی کردی گنهی هایل می نوش گناهت را امروز کفارت کن)، (امیر معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهارت کردن
تصویر طهارت کردن
((~. کَ دَ))
پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیامت کردن
تصویر قیامت کردن
((~. کَ دَ))
هنگامه به پا کردن، کار بزرگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیانت کردن
تصویر خیانت کردن
Betray, Rat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
Monitor, Oversee, Supervise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
предавать , настучать
دیکشنری فارسی به روسی
зраджувати , зраджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
мониторить , контролировать
دیکشنری فارسی به روسی
моніторити , наглядати , контролювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
monitoren, toezichthouden, toezicht houden
دیکشنری فارسی به هلندی